به صورتش نگاه کرد.
-حالا آزادی که بروی.
چشمهای گنگش را از سرِ زانوها برداشت و خیرهی او شد.
-آزادم؟
-هوم.
-که چه کنم؟
-بروی دنبال آزادی، شادی، آرامش، خوشبختی. من چه بدانم. همین اسامیِ گلدرشتی که هرروز در دفترت مینوشتی.
-دنبالِ. چی؟
-همان چرندیاتی که پیشان میگشتی.
-چرندیات؟ چه میخواهم بکنم با چرندیات؟ من لانه چیدهام اینجا. توی این محبس، من پیلهام را تنیدهام. حالا چشم و گوش بسته کدام گوری رهایم میکنید؟
-که بروی دنبالِ.
-خفه شو. خفه شو.
آزادی به چه دردم میخورد وقتی چشمهایم تابِ دیدنِ نور ندارند؟ با ویلچر بروم توی میدان دومیدانی که چه غلطی بکنم؟
من نمیبینم. شنفتن فراموشم شده. رمقِ پاهایم رفته. آزادی میخواهم چه کنم؟
-که از نو ببینی، از نو بشنفی، از نو تاتی کنی.
-کو مامان که برایم دالّی کند؟ کو بابا که روی پاهایش تاتی کنم؟
-که از خودت شروع کنی.
-وقتی شیرهی جانم را کشیدهاید؟
-وقتی شیرهی جانت را کشیدهایم و مامان نیست که برایت دالی کند و بابا نیست که روی پاهایش تاتی کنی.
-که چه بشود؟
-که بروی دنبالِ.
-جانم را گرفتهای. جانم را. جانم را برگردان. به سر میدوم.
-وقتی شیرهی جانت را کشیدهایم و.
-این چه قاعدهی مضحکیست؟
-مضحکترین و قاطعترین قاعدهی عالم.
+این روزهایی که جبری میشی به دنیا، عجب روزهای کوفتیان.
تعطیلات شروع شد :)))
دلتنگتون بودم. 46 تا وبلاگِ نخونده.
یه جوش هم زدم روی کمر، این هوا.
وه که تو هم گر بتوانی شنید/ زین نگهِ نغمهسرا رازِ من
,بروی ,جانم ,روی ,آزادی ,دنبالِ ,جانم را ,وقتی شیرهی ,که چه ,از نو ,که بروی
درباره این سایت